بدون عنوان
سلاممممممممممممممممممممم عزیزم ببخشید چند روز نبودم گلم برات بنویسم عشق مامانی
نزدیکه عید و حسابی دارم کار میکنم عزیزم توام همش با روروعک دور من میچرخی و میگی دددد
ب ب ب قربونت برم نبات کوچولوی من امروز پرده هارو شستم و کلی کار کردم بابا مرتضی و
مامان مهری اومدن و بابایی فیلتر نو برامون انداخت برای تصفیه اب و مامان مهریم کلی چیز برات
اورده بود توام انقدردوسشون داری که میری بغلشون دیگه منو یادت میره بلا پشت سرشونم انقدر
گریه کردی میگفتی نبایدبرن اونا هم هی قربون صدقه ات میرن و توام میخندی چند روز پیشم رفتیم خونه
عموم مهمونی دایی محسن و زندایی رو پا گشا کرده بودن خیلی خوش گذشت ولی تو که همش گریه
میکردی قبلشم خونه ی خاله ی بابایی ناهار دعوت بودیم و قرعه کشی خانوادگی بود و عمه شیوا برنده
شد وخیلی خوشحال بود اونجا هم همش گریه کردی بعدشم رفتیم شهر کتاب صحبا خرید کنه در کل
روزای شلوغی داشتیم راستی دیروزم رفتیم ملاقات مادر شوهر عمه شیرین عزیزم این روزا واسم
قشنگترین لحظه هاست چون تو هستی تا عید هم چیزی نمونده به امید خدا و بی حرف پیش عید
میخواییم بریم اراک و بعدم مشهد پا بوس امام رضا میخوای بشی مشهدی نهال قربونت برم دوستت دارم
شیرین عسلم