مامان بی معرفت.. :(

سلام عشق مادری فدات بشم مامان و ببخش دختر خوشگلم یه مدت طولانی بود که نیومده بودم به وبلاگت سر

بزنم اخه میدونی لب تاپ خراب شده بود بابایی هم همت نمیکرد ببرش درستش کنه منم همش نگران این خاطره

های شیرینت بودم که نتونستم برات بنویسم عزیزکم الان دیگه نزدیکه تولد یک سالگیت شده و مامان و بابا رو

حسابی عاشق خودت کردی شیطون بلای مامان ماشالله از در و دیوار بالا میری دخملم دو تا دندونای بالات و

دندونای کنارش هم در اوردی انقدر شیرین و با نمک شدی که هر کی میبینتت عاشقت میشه تازه یاد گرفتی سال

کنی یه چند دقیقه خودت وایمیسی بعد میوفتی همه ی خانواده خیلی دوستت دارن مادر بزرگی هات پدر بزرگی

هات داییها عمه ها خاله الهام همه خیلی دوستت دارن حرفای با نمک میزنی میگی ماما بابا دد چی چیز دقو دقو

دقو خلاصه خیلی عسل هستی جیغ های بلند میگشی عاشق بابا حمید هستی بابایی هم جونش برات در

میره به همه چیز دست میزنی خلاصه فضول فضول هستی همش باید مراقبت باشم وگرنه یه خرابکاری میکنی

عزیزم یاد گرفتی کنترل و تلفن و برمیداری میگی ایوو ایوو فکر کنم ادای منو در میاری خیلی دوست داشتنی

هستی نهال جونم خدارو شکر که تو رو دارم عزیزم حالا برات یه چند تا عکس میزارم که خالی از لطف نیست