نهال راه میرود..
سلام دختر نازم راست میگی من مامان بیمعرفتی شدم منو ببخش خیلی وقته به
وبلاگت سر نزدم عزیزم خیلی مشغول بودم با تو دارم عشق میکنم سرمو حسابی
گرم کردی خوسگلم تقریبا 1 ماهی میشه که راه میری البته الان دیگه میدویی..
خیلی بزرگ و خانم شدی تک و توک حرفم میزنی مثل نازی حمید بابا اب بده
چی بود چیه اخم میکنی برام نانای میکنی شکمو هم هستی خیلی زیاد قربپن
گامبالاوییات برم من ما خیلی دوستت داریم همه چی واسه زمستونت خریدم
لباس چکمه کاپشن شلوار سیوشرت خلاصه همه چی تو امید زندگیمونی چند روز
دیگه تولد بابا حمیده تو خیلی دوسش داری اونم همینطور.. خدا کنه همیشه
ایجوری کنار هم بمونیم.. طبق معمول چهرشنبه ها میریم خونه مامان پروانه جمعه
ها خونه مامان مهری البته مامان مهری خیلی میاد اینجا و بهت سر میزنه بابا
مرتضی که عاشقته دایی محسن و دایی میلادم همینطور خلاصه عشق همه شدی
میخوام بهترین چیزا برای تو باشه فقط تو بخند که عاشق خنده هاتم عزیزم..