واپسین لحظات سال 92...
سلام عزیزم ببخشید که دیر به دیر میام عزیزم تنبل شدم خوشگلم تا سال جدید فقط 5 روز مونده هورااااااااااااااااااااااااااااا هم خوشحالم هم دلم گرفته پنج شنبه ی هفته ی پیش پنج شنبه ی اخر سال بود و همه میرفتن به اموات سر میزدن و سال نو رو بهشون تبریک میگفتن ما هم رفتیم سر خاک دایی حسین و مادر بزرگ بابایی ..... راستی همون شبشم خونه ی مامان مهری خوابیدیم و خیلی بهمون خوش گذشت تا فردا شبش موندیم بعد بابایی اومد دنبالمون فردا هم میخواییم بریم خونه ی عمه شیوا قرعه کشیه خانوادگیه عزیزم خیلی دوستت داریم خیلی خیلی ... ...
نویسنده :
مهشید
18:38