نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

نهال همیشه در دل و پیوسته در خیال...

نهال راه میرود..

سلام دختر نازم راست میگی من مامان بیمعرفتی شدم منو ببخش خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم عزیزم خیلی مشغول بودم با تو دارم عشق میکنم سرمو حسابی گرم کردی خوسگلم تقریبا 1 ماهی میشه که راه میری البته الان دیگه میدویی..  خیلی بزرگ و خانم شدی تک و توک حرفم میزنی مثل نازی حمید بابا اب بده چی بود چیه اخم میکنی برام نانای میکنی شکمو هم هستی خیلی زیاد قربپن گامبالاوییات برم من ما خیلی دوستت داریم همه چی واسه زمستونت خریدم لباس چکمه کاپشن شلوار سیوشرت خلاصه همه چی تو امید زندگیمونی چند روز دیگه تولد بابا حمیده تو خیلی دوسش داری اونم همینطور..  خدا کنه همیشه ایجوری کنار هم بمونیم.. طبق معمول چهرشنبه ها میریم خونه مامان پروانه جمعه ...
4 آبان 1393

تولد تولد تولدت مبارک ..

سلام خوشگلم تولد یکسالگیت مبارک فدات شم من نمیدونم تا پارسال به چی میگفتم لذت به چی میگفتم عشق به چی میگفتم شادی .... تو عشق منی ارامش مامان زندگیه مادری نفسمی نهال زندگیه ما... عزیزم تولد کفشدوزکی تو برات گرفتم البته 2 روز زودتر از تولد اصلیت اخه فردا میخواییم ان شاالله با عمه شیوا و مامان پروانه اینا بریم شمال به خاطر همین زودتر تولد برات گرفتم.. همه چی خیلی خوب پیشرفت مخصوصا تو  عزیزم خیلی خوب شده بودی منم برات تم کفشدوزکی و لباس و خلاصه همه چی اماده کردم عمه ها و خاله ها و زندایی ومادربزرگات و خاله های بابا با دختر خاله هاشون و دعوت کردم.... کیک مرغ و الویه و میرزا قاسمی و جله و *سالاد ماکارونی و میوه وکیک و دلمه و...
13 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام عزیزکم دختر کوچولوی مادری من دل تو دلم نیست چون دیگه چیزی به تولد یک سالگیت نمونده عشق کوچوک من بی صبرانه منتظر روز تولدت هستم عشقم میخوام برات تولد بگیرم از الن کلی ذوق دارم واسه اون روز دوستت دارم بهونه ی قصنگ من برای زندگی..
5 مرداد 1393

بدون عنوان

عزیزم این عکس امروزته که تازه یاد گرفتی سال کنی عزیزم اینجا هم خونه ی مامان مهری بودی و مشغول تجسس در گوشیه مادر بزرگی حالا عزیزم عکسای دیگه ات رو بعدا میزارم الان افتادی رو لب تاپ نمیزاری کار کنم داری همه ی دکمه هارو میزنی ...
27 تير 1393

مامان بی معرفت.. :(

سلام عشق مادری فدات بشم مامان و ببخش دختر خوشگلم یه مدت طولانی بود که نیومده بودم به وبلاگت سر بزنم اخه میدونی لب تاپ خراب شده بود بابایی هم همت نمیکرد ببرش درستش کنه منم همش نگران این خاطره های شیرینت بودم که نتونستم برات بنویسم عزیزکم الان دیگه نزدیکه تولد یک سالگیت شده و مامان و بابا رو حسابی عاشق خودت کردی شیطون بلای مامان ماشالله از در و دیوار بالا میری دخملم دو تا دندونای بالات و دندونای کنارش هم در اوردی انقدر شیرین و با نمک شدی که هر کی میبینتت عاشقت میشه تازه یاد گرفتی سال کنی یه چند دقیقه خودت وایمیسی بعد میوفتی همه ی خانواده خیلی دوستت دارن مادر بزرگی هات پدر بزرگی هات داییها عمه ها خاله الهام همه خیلی دوستت دارن...
27 تير 1393

یه چند تا عکس از دخملم..

اینجا رفته بودی حمام    اینجا هم مشغول شیطونی بودی     با پدر بزرگی...     اینم از هنرنمایی مامانت   جله ی تخم مرغی   فعلا عزیزم بای بای      ...
31 ارديبهشت 1393

عزیزان رفته در خاک...

سلام دختر نازم امروز چهارشنبه است و سالگرد مادر بزرگ بابا حمید خدا رحمتشون کنه خیلی خانم خوبی بودن یاده دایی حسینت افتادم و کلی دلم براش تنگ شد داداش خوب و مهربونم... خدا همه ی رفتگان و ببخش و بیامرزه...   الهم صل علی محمد و ال محمد .. و عجل فرجهم     ...
31 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

 سلام دختر نازم عزیزم دروغ نگم همش فراموش میکردم به وبلاگت سر بزنم عزیزم الان که دارم مینویسم تو دیگه چهار دست و پا راه میری و کاملا به خودت مسلطی عزیزم من و بابا حمید خیلی ذوق میکنیم خیلی خیلی خوشحالیم از داشتنت دختر گلم مهربونم خانمم نهال تازگیا یاد گرفتی اخم کنی انقدر با نمک میشی وقتی اخم میکنی   طبق معمول هر چهارشنبه خونه ی مامان پروانه ایم و جمعه ها خونه ی مامان مهری   این چهارشنبه هم سالگرد مادربزرگ بابا حمیده باید بریم تالار راگا   خدا رحمتشون کنه راستی پریشب با بابا رفتیم خیابون بهار بابا برات لباس های خوشگل موشگل خرید ما خیلی دوستت داریم عزیزمممممممممممم ...
28 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

سلام نهال مامان ... خوشگلم انقدر شیرین و با مزه شدی که دلم میخواد همش نگات کنم واز هر لحظه ات و صداهای قشنگی که در میاری فیلمبرداری کنم   تو عزیز دله مامانی راستی یه چند تا عکس برات میزارم که خالی از لطف نیست    اینجا تو پارک رستوران سفیر بودی و کلی با دوست خوبت پریماه جونی بازی کردی             اینجا هم یه روز دیگه اس با پریماه و عمه جونی رفته بودیم پارک دم خونمون     دوستت دارم قشنگترین اتفاق زندگیم بوسسس  ...
13 ارديبهشت 1393