نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نهال همیشه در دل و پیوسته در خیال...

بدون عنوان

سلام دخمل عزیزو گردل من.. چند روز بود بابایی اینترنتو وقت نمیکرد وصل کنه بالاخره امروز درستش کرد دلم برای وبلاگت تنگ شده بود عزیزکم ..چهارشنبه بود رفتیم خونه ی مامان پروانه اینا خیلی دلشون برات تنگ شده بود 3 تا خرابکاری کردی اونجا ماشالله خیلی شیطون شدی ظرفای مامان پروانه رو شکستی من کلی خجالت کشیدم اما اونا هی میگفتن عیب نداره فدای سرش کلی با بابا عباس بازی کردی و خندیدی .. دیروزم رفتیم خونه ی مامان مهری و اونجا هم اتیش سوزوندی شام خوردیم و اومدیم امروزم که در کنار هم داریم از روز جمعه و تعطیلی لذت میبریم دوستت دارم عزیزم تو بهترین دختر دنیایی عزیزمی... ...
16 اسفند 1392

نهال و شیطونیاش...

خوشگلم دیگه به قول بابا حمید آتیش پاره ای شدی واسه خودت امشب تا میتونستی خرابکاری  میکردی یه چیزی که میگیری دستت تا داغونش نکنی ولش نمیکنی قربونت برم چند لحظه پیشم  جعبه ی داروهات و برداشتی و هر چی توش بود ریختی دور و برت منم از این خوشمزه بازیات عکس گرفتم عسلکم...             ...
12 اسفند 1392

بابا حمیدو ماشین جدید....

سلام عزیزم ... خوشگلم ... دوست داشتنیه من ...بابا حمید دیروز ماشینشو عوض کرد و یه   ماشین جدید خرید.. خیلی خوشحال شدیم از این تغییر و تحول عزیزم امشبم میخواییم با ماشین  جدیدمون بریم بر ای تو لباس های خوشگل شکل خودت برای عیدت بخریم عزیز دردونه ی مامانی  دوستت داریم شدید به مدتی  مدید...  ...
11 اسفند 1392

نهال روز جمعه..

سلام عزیزم امروز داریم میریم خونه ی مامان مهری عزیز  واسه نهار دیزی  گذاشته به به   من که عاشق دیزی های مامان مهریم توام الان خوابی و دل من داره غار و غور میکنه که تو پاشی و بریم اونجا  درضمن مامان و دایی ها واسم   تولد گرفتن و امشب کادو بارونه   بریم که عاشقتمممممممممممم دخترخوشگلم وقتی تو هستی همه چی خوبههههههههه   ...
9 اسفند 1392

تولد تولد تولدم مبارک...

عزیزم سلااااااااااااااااااام امشب تولد مامانیه و من خیلی خوشحاااااااالم اولین کادو رو بابا حمید بهم  داد پوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووول نقد تازه واسم کیکم خرید از صبح هم همه دارن بهم  پیغام تبر یک میدن عزیزم دوستت دارم راستی دستتو کردی تو کیک مامان و حسابی ذوق کردی اینم  عکس من و تو کیک تفلد مامانیییییییییییییییی      ...
7 اسفند 1392

بدون عنوان

عزیزم امروز خیلی دلم میخواست برم بیرون و با هم یه دوری بزنیم خسته شدم تو خونه توام  حوصلت سر میره هی جیغ بنفش میکشی  الانم خوابیدی البته به زور منم میخوام شام  لازانیا درست کنم  شایدم  فردا بردمت خونه ی مامان مهری   فندق کوچولو خیلی میخوامت  ...
5 اسفند 1392

مامان مهشید و تولد....

عزیزم 4 روز دیگه تولد مامان مهشید هورااااااااااااااااااااااااا               من عاشق این تولدم چون که این تولد با حضور تو یه مزه ای دیگه داره                باوجود تو دلم میخواد همش متولد بشم چون تو رو قراره داشته باشم     آرزوم اینه که همیشه سالم و خوشحال و موفق در کنار هم زندگی    کنیم من و تو بابا حمید و خواهر یا برادر غایبت   عزیزم دوستت    دارم توبهترین هدیه ای هستی که دارم   از خدا ممنونم که من به    دنیا اومدمو بیشتر بیشتر ممنونم که تو ...
4 اسفند 1392