نهالنهال، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 27 روز سن داره

نهال همیشه در دل و پیوسته در خیال...

نهال و تقویم 1393

عزیزم واست تقویم درست کردم با دستای خودم خوشگلم عید  میخوام    تقویماتو  عیدی بدم ببین قشنگ شده    ...
4 اسفند 1392

بدون عنوان

سلاممممممممممممممممممممم عزیزم ببخشید چند روز نبودم گلم برات بنویسم  عشق مامانی    نزدیکه عید و حسابی دارم کار میکنم  عزیزم توام همش با روروعک دور من میچرخی و میگی دددد    ب ب ب قربونت برم    نبات کوچولوی من امروز پرده هارو شستم و کلی کار کردم  بابا مرتضی و    مامان مهری اومدن و بابایی فیلتر نو برامون انداخت برای تصفیه اب  و مامان مهریم کلی چیز برات    اورده بود توام انقدردوسشون داری که میری بغلشون دیگه منو یادت میره بلا  پشت سرشونم انقدر    گریه کردی میگفتی نبایدبرن اونا هم هی قربون صدقه ات میرن و توام میخندی چند روز ...
4 اسفند 1392

نهال و پریماه..

عزیزم اینجا تولد 1/5 سالگی پریماه جونی بود تو بابا و پریماه خوشگله... خونه ی مامان پروانه ی عزیز...   ...
27 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم چطوری؟ چند روزه دل مامانی گرفته نمیدونم چرا همش  بیخودی گریه ام میگیره فکر کنم دلم واسه دایی حسینت تنگ شده دایی که تو رو هیچ وقت ندید یه دایی زیبا و مهربون و دوست داشتنی خیلی سخته تحمل کردن دوری عزیزان عزیزی که دیگه هیچ وقت نمیتونی ببینیش دردناکه...                           دلم برات تنگ شده جونم ‚میخوام ببینمت نمیتونم ‚بین ما دیوارای سنگی‚ فاصله یک عمره میدونم... ببخشید عزیزم مامانی یه کم دلش گرفته اما تا تو هستی من شادم گلممممممممممم الان لالا کردی خوشگلم انقدر شیرین شدی که حد نداره روروعک سواریم که یاد گرفتی همش تو...
27 بهمن 1392

نهال و آتلیه...

عزیزم بالاخره عکسهای آتلیه ایت آماده شد خیلی خوشگل شدن انقدر ماه افتادی که دلم میخواد همش عکساتو نگاه کنم الان برات اینجا میزارم عکساتو ببینی چقدر ماه بودی عشقم        ...
26 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام عزیزم چند وقت بود نتونستم بیام روزانه هاتو بنویسم گلم یه کم مشغول بودم آخه یه شب که مهمون داشتیمو عمو امیر و خانواده عمو یوسف و خانواده دایی محسن و مهلارو شام گفته بودم غذا هم مرغ و ماکارونی درست کردم توام حسابی آتیش سوزوندیو با فربد بازی کردی خاله مریم و فربد تا فردا شبش پیشمون موندن و حسابی کیف کردیم شبم قرمه سبزی گذاشتم توام همش ماست خوردی شکمو ی من  راستی برات سرلاک خریدم گندم و میوه بخوری نوش جونت بشه  ...
26 بهمن 1392

بدون عنوان

عزیزم سلااااااام دیشب خونه ی عمو یوسف حسابی جیغ زدی  و بیچاره ها سرسام گرفتن من میگفتم مهراد گریه میکنه ولی تو که بیشتر گریه کردی بچه؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! خلاصه به زور خوابوندمت شب خوبی بود عمو امیر و دایی محسن هم بودن کلی با فربد بازی کردی وقتی از جلوت میرم شروع میکنی گریه کردن و جیغ زدن میگی چرا میری خلاصه همش سوک چشمت نشستم  هر کاری میخوام بکنم باید از دستت فرار کنم تا منو نبینی شیطون  ...
19 بهمن 1392

بدون عنوان

سلام دخمل خوشگلم عزیزم دیروز رفتیم خونه ی مامان مهری و اونجا حسابی کیف کردی کادو دندونی گرفتی  چه چیزای خوشگلی مامان مهری واست خریده بود شب قبلشم که مامان پروانه و عمه ها بهت کادو دادن وحسابی خوش به حالت شد امروزم که جمعه است و شب خونه عمو یوسف شام دعوتیم خونه ی مهراد کوچولو امیدوارم که اونجا پدر منو در نیاری  که امروز مامانیت مریض حاله و کمر درد داره تازه اینو یادم رفت بگم دیروز خونه ی مامان مهری اثر پات و زدیم به کاغذ و همه یه اثر انگشت بغل پات زدن خیلی قشنگ شد اینو یادت نره که ما خیلی دوستت داریم ...
18 بهمن 1392

بدون عنوان

عزیزم امروز چهارشنبه است و طبق عادت باید میرفتیم خونه ی مامان پروانه  اما تو حالت زیاد خوب نبود و همش نق میزدی منم که هنوز کامل خوب نشدم  ولی به جاش شام میریم خونشون مامان پروانه  گفت ماکارونی گذاشتم  به به توام الان خوابی و منتظر باباییم تا بیاد ببرتمون اخه بیرون برف اومده و هوا  خیلی سرده عزیزم امروزم برای اولین بار سوپ مرغ خوردی و کلی کیف کردی شکموی من ..  ...
16 بهمن 1392